جای نان، صندوق یا سبدی که در آن نان نهند، دیگ یا گنجۀ جای نان، جای نگه داشتن نان، ظرفی که نان در آن نگه دارند، محل ارتزاق، وسیلۀ اعاشه، راه معاش، ممر رزق، آنجا یا آن وسیله که از آن کسب رزق کنند: آزادی ناندانی عده کثیری شده است، (یادداشت مؤلف)، منبر و مسجد ناندانی ملا حسن است، مجازاً، شکم، معده، - امثال: همه جا سست و مست است ناندانیم درست است
جای نان، صندوق یا سبدی که در آن نان نهند، دیگ یا گنجۀ جای نان، جای نگه داشتن نان، ظرفی که نان در آن نگه دارند، محل ارتزاق، وسیلۀ اعاشه، راه معاش، ممر رزق، آنجا یا آن وسیله که از آن کسب رزق کنند: آزادی ناندانی عده کثیری شده است، (یادداشت مؤلف)، منبر و مسجد ناندانی ملا حسن است، مجازاً، شکم، معده، - امثال: همه جا سست و مُست است ناندانیم درست است
میرزا محمدتقی پسر میرزا محمد مسعود، از شاعران فارسی گوی هند بود. از اوست: ای بسا سنگ که خوردیم چو مجنون بر سر رایگان نیست که شایستۀ زنجیر شدیم. (از تذکرۀ مرآت الخیال چ سنگی ص 257). و رجوع به همان کتاب شود
میرزا محمدتقی پسر میرزا محمد مسعود، از شاعران فارسی گوی هند بود. از اوست: ای بسا سنگ که خوردیم چو مجنون بر سر رایگان نیست که شایستۀ زنجیر شدیم. (از تذکرۀ مرآت الخیال چ سنگی ص 257). و رجوع به همان کتاب شود
منسوب به شاه جان، نام مرو که پایتخت خراسان بوده است، (دزی ج 1 ص 717) : شمس المعالی دو هزار مرد از کردان شاهجانی بمدافعت او فرستاد تا او را از آن حدود ازعاج کردند، (ترجمه تاریخ یمینی)، رجوع به شاه جان شود
منسوب به شاه جان، نام مرو که پایتخت خراسان بوده است، (دزی ج 1 ص 717) : شمس المعالی دو هزار مرد از کردان شاهجانی بمدافعت او فرستاد تا او را از آن حدود ازعاج کردند، (ترجمه تاریخ یمینی)، رجوع به شاه جان شود
ظاهراً به پارچه های لطیفی که از مرو بدست می آمده است اطلاق شده و در قرن دهم این کلمه بطور مطلق به معنی قماش لطیف بکار رفته است، (دزی ج 1 ص 717 بنقل از لطایف ثعالبی ص 119)
ظاهراً به پارچه های لطیفی که از مرو بدست می آمده است اطلاق شده و در قرن دهم این کلمه بطور مطلق به معنی قماش لطیف بکار رفته است، (دزی ج 1 ص 717 بنقل از لطایف ثعالبی ص 119)
مقاومت بسیار پوست کلفتی سخت جانی، نامطبوعی در معاشرت مقابل سبکروحی: مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان نستدن جام می از جانان گران جانی بود. (حافظ)، سالخوردگی، فقیری و بیماری، کاهلی سستی مقابل سبکروحی، لئامت پستی خست بخل
مقاومت بسیار پوست کلفتی سخت جانی، نامطبوعی در معاشرت مقابل سبکروحی: مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان نستدن جام می از جانان گران جانی بود. (حافظ)، سالخوردگی، فقیری و بیماری، کاهلی سستی مقابل سبکروحی، لئامت پستی خست بخل